در کشورهای در حال توسعه، تاثیر تغییر مدیران ارشد و میانی بر حل مشکلات مزمن سازمانی میتواند پیچیدهتر باشد و به عوامل متعددی بستگی دارد. این کشورها معمولاً با چالشهای ویژهای مانند ضعف نهادها، فساد، منابع محدود، و مشکلات ساختاری مواجه هستند که میتواند نحوه تاثیرگذاری تغییرات مدیریتی را تحت تأثیر قرار دهد.
1. تغییر مدیران ارشد:
نقش رهبری و استراتژیگذاری: در کشورهای در حال توسعه، مدیران ارشد اغلب نقشهای مهمتری در تصمیمگیریهای کلان و سیاستگذاریها دارند. تغییر این مدیران میتواند به تغییرات استراتژیک بزرگ منجر شود، به ویژه اگر مدیران جدید دیدگاههای نوآورانه و توانایی مقابله با چالشهای خاص کشور را داشته باشند.
مبارزه با فساد و اصلاحات نهادی: یکی از مشکلات مزمن در بسیاری از کشورهای در حال توسعه، فساد است. تغییر مدیران ارشد میتواند به بهبود شفافیت و اجرای اصلاحات نهادی کمک کند. مدیران ارشد جدید با تعهد به مبارزه با فساد میتوانند فرهنگ سازمانی را تغییر دهند و اعتماد عمومی را بازسازی کنند.
رابطه با دولت و سیاست: در برخی از کشورهای در حال توسعه، مدیران ارشد ممکن است به شدت با ساختارهای سیاسی مرتبط باشند. تغییرات در این سطح میتواند تأثیرات بزرگی داشته باشد، به ویژه اگر با تغییرات سیاسی هماهنگ باشد.
2. تغییر مدیران میانی:
بهبود کارایی عملیاتی: مدیران میانی به طور مستقیم با فرآیندهای عملیاتی و کارکنان در ارتباط هستند. در کشورهای در حال توسعه که ممکن است با مشکلاتی مانند کمبود منابع، نیروی کار ناکارآمد، و زیرساختهای ضعیف مواجه باشند، تغییر مدیران میانی میتواند به بهبود کارایی و بهرهوری کمک کند.
اجرای سیاستها و استراتژیها: حتی اگر مدیران ارشد تغییر کنند، اگر مدیران میانی نتوانند سیاستها و استراتژیهای جدید را به درستی اجرا کنند، تأثیرات مثبت ممکن است محدود باقی بماند. در این حالت، تغییر مدیران میانی میتواند نقش کلیدی در موفقیت تغییرات کلان داشته باشد.
مقابله با مشکلات فرهنگی و محلی: در برخی از کشورها، مشکلات فرهنگی یا محلی ممکن است در سطح میانی مدیران تأثیرگذار باشند. تغییر این مدیران میتواند به اصلاح مشکلات خاص محلی یا فرهنگی کمک کند.
نتیجهگیری:
در کشورهای در حال توسعه، اثربخشی تغییر مدیران ارشد و میانی به طور مستقیم به ماهیت و ریشه مشکلات سازمانی بستگی دارد. در برخی موارد، تغییر مدیران ارشد به دلیل نقش محوری آنان در تصمیمگیریهای کلان و اصلاحات نهادی، موثرتر است. اما در سایر موارد، به ویژه وقتی مشکلات عملیاتی و محلی مهمتر هستند، تغییر مدیران میانی میتواند نتایج بهتری به همراه داشته باشد.
بهترین رویکرد معمولاً ترکیبی از تغییرات در هر دو سطح است تا هم استراتژیهای کلان اصلاح شود و هم اجرای آنها بهبود یابد.