به طور اتفاقی امروز یکی از دوستان را دیدم که البته من ایشان را نمیشناختم و لطف داشتند به ما و از اینکه عضو کانال بودند ما را میشناختند.
او تقریبا هیچ آشنائیتی با بهداشت و درمان نداشت. سوالی پرسید واقعا نمیدانستم چه به او بگویم. نه توجیه داشت و نه میشد نقدش را رد کرد. دردی بود که مقصرش مدیریت کلان وزارت بهداشت است.
میگفت چند روز قبل به یک مرکز جامع سلامت برای دریافت مراقبت های مرتبط با میانسالی رفته است. از تجربه تلخش میگفت که در کنار برخورد خوب مراقب سلامت مورد نظر کمی از تلخیش اش کم شده بود.
از من پرسید واقعا اینهمه مرکز و پایگاه سلامت ایجاد کردید که یک نفر را بگذارید و آنجا پرسشگری کند که روغن چه میخورید؟ سابقه سکته قلبی دارید یا خیر؟ این هم شد خدمت؟ با اینکه دیابت داشتم آخر نفهمیدم این توصیه ها و صحبت ها چه تفاوتی با بیرون از مرکز داشت؟ اصلا چه نیاز من برطرف شد؟
راستش را بخواهید در دلم حرف بسیار داشتم ولی نمیشد جلوی او همه حرفها را گفت. البته الان دارد این پیام را میخواند و راحت تر میشود به او ماجرا را گفت.
حقیقتی که این مراجعه کننده گفت هرچند بخش قابل توجهی از خدمات ارزشمند ارائه دهندگان خدمات را انکار نمیکند ولی:
خودمان را گول نزنیم. بخش قابل توجهی از خدمات نیازهای اصلی مردم را تامین نمیکند.
خیلی از خدمات مبتنی بر نیازها و اولویت مردم نیست.
با اشتباهات مدیریتی کلان در وزارت بهداشت متاسفانه خدمات سلامت تبدیل به پرسشگری شده. سوال کن! ثبت کن! آخرش هم چند توصیه؟
برای کدام جنس از مردم؟
برای مردم دهه شصت و هفتاد که این جملات ساده را نیز برایشان جدید بود؟
یا مردم 1403 که تلفن همراهشان پر است از توصیه و آموزش و نکات و … در تلگرام و اینستاگرام؟
و بدتر اینکه همان کارشناسانی که مسبب چنین خدمات و اوضاعی هستند سالهای سال است تکیه بر صندلی وزارت دادند و با هر تغییر دولتی، کنار گذاشته نمیشوند.